توبه، بازگشتی عارفانه «قسمت اول»
سید علی حسینی
عموم لغتشناسان «توبه» را به معنی «رجوع» دانستهاند، اما دستهای از آنان، آن را به معنی «مطلق رجوع»1 و گروهی دیگر به معنی رجوع مقید (بازگشت از گناه) تعبیر کردهاند، مرحوم طبرسی نیز در ذیل آیه 37 بقره، توبه را به «رجوع از عمل گذشته» معنی کرده است.2
به نظر میرسد سخن گروه دوم صحیح نباشد؛ زیرا توبه به این معنی شامل توبه خداوند متعال و مراتب عالی توبه بندگان خدا مانند توبه پیامبران و ... نمیشود. از این رو، اینان مجبور شدهاند الفاظی چونان «تواب»3 و ... را که مکرراً در قرآن، دعا و روایات درباره خدا آمده است به بسیار توبهپذیر معنی کنند که بیمناسبتی آن با معنی لغویاش واضح است. از این رو، بهتر است به دور از سختی و تحمیل معنی نامناسب بر این واژه، آن را به معنی «مطلق رجوع» بدانیم تا توبه خداوند متعال و بندگانِ مقرب درگاهش نیز در آن مندرج شود.
پس توبه هم توبه خدا را شامل است و هم توبه بنده را. اما در بازگشت انسان به خدا، توبه با «مِن» میآید «تاب مِن ذنبه» به معنی «رجع من ذنبه» و در توبه و بازگشت خدا به انسان با «عَلی» میآید. «تاب علیه» یعنی «رجع الیه بالرحمة».
برای توبه، در اصطلاح، معانی متعددی بیان شده است. متکلمان، فقیهان، عالمان اخلاق، عارفان، محدثان، هر دسته به نوبه خود سخن فراوان در این باره گفتهاند و به طور کلی و فشرده میتوان سخنان آنان را چنین سامان داد:
1ـ توبه، به معنی پشیمانی است؛
2ـ توبه، به معنی پشیمانی و تصمیم بر انجام ندادن آن گناه، در آینده است؛
3ـ توبه، به معنی رجوع و بازگشت از نافرمانی و دوری از خدا به سوی قرب و اطاعت خداوند است؛
4ـ توبه به معنی سه امری است که بر یکدیگر مترتب میشود و بر پایه رابطه عِلّی و معلولی در پی هم میآید.
در بحثهای آینده به تفصیل از حقیقت توبه، ارکان، شرایط و کمال توبه سخن خواهیم گفت.
استغفار، از ماده «غفر» به معنی پوشاندن و مستور کردن است. راغب در مفردات میگوید:
«"الغفر" به معنی پوشیدن لباسی است که انسان را از آلودگی مصون دارد. در اصطلاح، به معنی طلب آمرزش از خداوند است، چه این آمرزشخواهی با دعا باشد، چه با عبادت و چه با توبه و ... .»4
این واژه در قرآن، روایات و دعاهای رسیده از امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ بسیار استعمال شده است. معنی لغوی آن به روشنی با توبه متفاوت است، چه این که توبه به معنی رجوع است و «استغفار» به معنی آمرزش خواستن. اما استعمال آنها در آیات و روایات گاه طوری است که نشانگر وحدت معنایی و گاه به گونهای است که از تعدد و تفاوت معانی آنها حکایت میکند.
ظاهر آیات و روایات زیر، آن است که معنی این دو متفاوت است.
«یا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا الیه»5
«سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفرالله لهم.»6
«أفلا یتوبون الی الله و یستغفرونه.»7
امام زینالعابدین ـ علیهالسلام ـ در مناجات تائبان چنین عرضه میدارد:
«اللهم ان یکن الندم توبة الیک فانا اندم النادمین ... و ان یکن الاستغفار حطة للذنوب فانی لک من المستغفرین.»8
«خدایا! اگر پشیمانی در پیشگاهت، توبه محسوب است، پس من پشیمانترین پشیمانانم ... و اگر استغفار موجب محو شدن گناهان است، پس من در پیشگاهت از استغفار کنندگانم.»
در حدیث معروف به «جنود عقل» چنین آمده است:
«... التوبة و ضدّها الاصرار، و الاستغفار و ضدها الاغترار.»9
«ذکر» استغفار (استغفرالله ربی و اتوب الیه) که با اندکی تفاوت ـ در دعاها و مناجاتهای بسیاری آمده است ـ نیز به ظاهر بر تغایر این دو دلالت دارد.
متقابلاً، در موارد زیادی، استغفار به جای توبه به کار رفته است که نشانگر وحدت معنایی آنهاست. به عنوان نمونه:
«ولو انّهم اِذْ ظلموا انفسهم جاءُوکَ فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لَوَجَدُوا الله توّاباً رحیماً»10
«اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.»
«و من یعمل سواءً او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجدالله غفوراً رحیماً»11
«کسی که کار بدی انجام دهد یا به خود ستم کند، پس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت.»
از امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ در نهجالبلاغه چنین نقل شده است:
«و ما کان الله معذّبهم و هم یستغفرون»12
«تا هنگامی که استغفار میکنند، خدا عذابشان نخواهد کرد.»
همچنین از حضرتش نقل شد است: «لا شفیع انجح من الاستغفار.»13
در این روایات، استغفار به معنی توبه آمده است؛ زیرا آنچه سبب از بین رفتن گناه و سقوط عقاب است توبه میباشد، نه استغفار. در برخی از روایات در تعریف استغفار همان معنی توبه ذکر شده است. به عنوان نمونه، از پیامبر خدا ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ چنین روایت شده است:
«خیر الاستغفار عندالله، الاقلاع و الندم.»14
در حکمت معروفی که حضرت علی ـ علیهالسلام ـ در نهجالبلاغه دارد، استغفار را بر شش معنی اطلاق فرموده که همان معانی توبه است.15
به نظر میرسد، مفهوم استغفار با مفهوم توبه کاملاً مغایر باشد و اگر در مواردی استغفار به جای توبه به کار رفته یا از آن روست که استغفار نشانگر توبه و گونهای از اظهار آن است.
به عبارت دیگر، توبه زبان است و یا از آن روست که پس از ندامت کامل و رجوع به خدا، انسان طلب عفو و بخشش میکند، پس استغفار نتیجه توبه است، یا از آن رو که استغفار به معنی شوق و محبت به غفران الهی است که این معنی از رجوع قلبی (توبه) جدا شدنی نیست.
به بیان دیگر، وقتی انسان پشیمان شد و آتش ندامت در جانش افتاد، پیش، پس، یا همراه ندامت و یا در هر سه حالت، با همه وجود در پی جلب رضایت خدا و به دست آوردن بخشش اوست (حب و شوق به مغفرت خدا) به این اعتبار، میتوانیم استغفار را مقدمه توبه بدانیم: «واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه» و میتوانیم به جای «توبه» استغفار را به کار بریم: «ومن یعمل سوءاً او یظلم نفسه ثُمّ یستغفر اللّه» و میتوانیم آن را به عنوان نتیجه و زاییده توبه در نظر گیریم.
از طرفی، استغفار، توبه زبانی و نشانگر ندامت است. توضیح این که وقتی آتش ندامت در دل گناهکار شعله میافکند از گذشتهاش پشیمان شده و فریاد ندامت از جانش بر میکشد. گاه همراه آن، گاه پیش از آن و گاه پس از آن، صدایش نیز به پوزشخواهی و آمرزشطلبی بلند میشود و از این روست که در آیات و روایات گاه استغفار به جای توبه به کار رفته است.
با این توضیح روشن میشود که این روایات تعارضی ندارند که درصدد رفع آن و یا توجیه آنها برآییم و بدین سبب است توجیههایی که برخی از عالمان و محققان برای این آیات و روایات کردهاند، خلاف ظاهر آنهاست.
به عنوان نمونه شیخ انصاری در کتاب عدالت چنین میگوید:
«ممکن است کلمه "توبه" را در آیات و روایاتی که بر "استغفار" عطف شده است مانند "استغفروا الی الله ثم توبوا الیه" به معنی "انابه" بدانیم و انابه پس از توجهی است که انسان برای آمرزشطلبی به خدا میکند، همان طور که توجه به خدا برای طلب عفو، پس از ندامت است؛ زیرا ندامت بازگشت به خدا وبرگشت از راه باطل است. پس ندامت، آمرزشخواهی (استغفار) و انابه در واقع همه توجه به خداست که یکی از پس دیگری از دل انسان نشأت میگیرد و ممکن است استغفار بر مجموع این توجهات اطلاق شود، همان طور که در حدیث معروف علی ـ علیهالسلام ـ آمده است.»16
اشکال ما بر شیخ آن است که ضرورتی ندارد «توبه» را به معنی «انابه» بگیریم، بلکه هر یک از توبه و استغفار به معنی خود به کار رفته است و تعارضی هم میانشان نیست.
از این همه، نتیجه میگیریم که استغفار با توبه تغایر مفهومی دارد، اگرچه گاهی وحدت مصداقی پیدا میکنند که یا برخاسته از این است که استغفار، فریاد زبان و کاشف از توبه است و یا ناشی از این است که به معنی حب و شوق به غفران الهی است که از ندامت جداشدنی نیست. اما با این همه باید تأکید شود که میان این دو تفاوت است. این تفاوتها را میتوان به شرح زیر سامان داد:
1ـ سیری در دعاها و مناجاتها نشان میدهد که استغفار نوعی دعاست. از امام صادق ـ علیهالسلام ـ روایتی نقل شده است که این معنی را تأیید میکند:
«ان مِنْ اجمعِ الدعا الاستغفار.»17
«استغفار از جامعترین دعاهاست.»
از پیامبر خدا ـ صلیالله علیه و آله وسلم ـ چنین نقل شده است:
«خیر الدّعاء الاستغفار.»18
«استغفار بهترین دعاست.»
2ـ در بسیاری از موارد، استغفار جزیی از عبادت است و در موارد دیگری خود آن به عنوان یک عمل مستحبی معرفی شده است. پیامبر گرامی ـ صلیالله علیه وآله و سلم ـ فرمود:
«خیر العبادة الأستغفار.»19
«استغفار، بهترین عبادت است.»
3ـ مجلسی در توضیح خبر سماعه (روایت جنود عقل) میگوید:
«استغفار اعم از توبه است؛ زیرا ندامتی است که عزم بر ترک گناه شرط آن نیست، در حالی که از شرایط توبه عزم بر ترک گناه است.»20
4ـ در مواردی استغفار به معنی «آمرزشطلبی» آمده که با توبه مغایر است، خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لَنْ یغفرالله لهم ...»21
«برای آنان تفاوت نمیکند، خواه استغفار برایشان کنی یا نکنی، هرگز خداوند آنان را نمیبخشد.»
«توبه» به معنی رجوع و بازگشت به خدای سبحان و پشیمانی از گناهان است، و «انابه» نیز در لغت به همین معناست.
قرشی در قاموس قرآن نوشته است:
«"نوب" اگر با "اِلی" باشد به معنای رجوع بعد از رجوع است. "ناب الیه، رجع الیه مرة بعد اخری" همچنین است "انابة". زنبور عسل را "نوب" گویند که به کندویش پی در پی باز میگردد. حادثه را نائبه گویند که از نشانههای آن پی در پی بودن است. انابه به خدا برگشتن به سوی خدا است با توبه و اخلاص عمل ... .»22
در معنی اصطلاحی آن اختلاف است. برخی، آن را به معنی رجوع دانستهاند23 و برخی دیگر گفتهاند معنی آن با توبه یکی است.24 نظر گروهی از عالمان اسلامی آن است که «انابه» با توبه متفاوت است، در وجه تفاوت آن نیز اختلاف است، ظاهر آیات25 و روایات26 نیز همین است.
علامه طباطبایی معنی «انابه» و «ایمان» را یکی میداند، و این هر دو را زمینهساز هدایت انسان.27
از ظاهر آیات و روایات میتوان فهمید که انابه در جایی است که انسان به خدا توجه تام پیدا کند و از آنچه غیر اوست روی گردانده و به او برگردد.
نراقی در جامعالسعادات28 میگوید:
«بدان که انابه، بازگشت و روی کردن به خدا با جان، گفته و عمل است، از همه آنچه که غیر اوست تا آن جا که هماره انسان درباره خدای تفکر کند، به یاد او باشد و در جهت انجام طاعات عمل کند. پس انابه بالاترین درجه توبه است؛ زیرا توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع از مباحات نیز هست، از این رو انابه از مقامهای بلند و درجههای عالی انسان است. خدای میفرماید: «انیبوا الی ربکم و اسلموا له»29 و میفرماید: "ما یتذکر الا من ینیب".»30
شیخ انصاری نیز سخنی مشابه این دارد، آن بزرگوار، توبه، استغفار و انابه را توجه به خدای میداند. اما استغفار توجهی است که از پس توبه حاصل آید و انابه توجهی است که پس از استغفار دست دهد.31
به هر حال، معنی توبه و انابه بسیار نزدیک است، اگرچه میان آنها تفاوت هست و تفاوت آنها به اعم بودن معنی انابه است.
حقیقت توبه چیست؟
توبهای که در قرآن، روایات و فتاوای فقیهان احکام زیادی بر آن بار شده به چه معنی است؟ پرواضح است که این بحث آثار مهمی دارد؛ زیرا حقیقت توبه، مرزها و قلمرو آن در این بحث تبیین میشود. آن گاه در بسیاری از مسایل فقهی و کلامی موضوع احکام مختلفی قرار میگیرد.
متکلمان، فقیهان، عالمان اخلاق، عارفان و مفسران به خوبی از اهمیت این امر خطیر آگاه بوده و پژوهشهای سودمندی در تعیین دقیق ماهیت توبه کردهاند. بیگمان توبه واجب، توبه از گناه است از این رو، برای تعمیق بیشتر این بحث به طور فشرده برخی از ابعاد گناه را بررسی میکنیم.
آثار شوم گناه فراوان است. یکی از نتایج بسیار بد گناه زیانی است که بر دل وارد میکند. دل خانه خدا، تنها راه ارتباط مستقیم با حضرت حق، کانون معنویت و پایگاه رشد و تقویت نیروهای روحانی در انسان است.
گناه، دل را نابود میکند، قوای معنوی آن را تضعیف، ریشههای درخت تنومند ایمان و تقوا را که در اعماق جان نفوذ کرده است، زرد و پژمرده میکند. سرپیچی و نافرمانی از دستورهای خدای سبحان سیاهی و تباهی دل را در پی دارد.32
وقتی انسان مرتکب گناه میشود، لکه سیاهی در قلب او پدید میآید و به تدریج که گناهاناش بیشتر و بیشتر میشود، این سیاهی هم گستردهتر میشود؛ تا آن جا که سرتاسر دل را فراگرفته و بر همه آن سایه میافکند و در واقع، چنین کسی تنگدل و سنگدل33 میشود و به تعبیر رسا و زیبای قرآن «دل او از سنگ هم سختتر است.»34 از آن جا که ارتباط او با خداوند سست و ضعیف شده است، دعاهایش به استجابت نمیرسد.35 توفیقات معنوی که رشد و تکامل ابعاد روحانی انسان را به دنبال دارد، از وی سلب میشود،36 بلاهای گوناگون محسوس و نامحسوس بر او فرود میآید، پردههای عصمت حریم کبریایی الله را میدرد و در برابر خداوند جسور و بیباک شده و بیپروا گناه میکند.37
فشرده سخن این که به راه راست و سعادت پشت کرده و دوان، دوان به سوی شقاوت و بدبختی حرکت میکند. از مسیر آفریدگار، معبود و محبوب خود دور شده و به راه شیطان میرود و اگر به راه راست بازنگردد، آینده خطرناکی در انتظار اوست.
برای این بازگشتن، زمینهای لازم است و عنایت و توجه خدا به بنده زمینهساز آن است؛ زیرا این توجهِ رحیمانه خدا به سان نوری است که در قلب تاریکیها میدود و به پیش میتازد؛ انفجاری است، در میان امواج انباشته سیاهیها و قساوتهای برخاسته از گناه، که نهیبی بر گناهکار میزند؛ وی را از خواب غفلت بیدار کرده و متوجه واقعیتهای خود میکند. او را به فکر و تأمل وامیدارد، گناهان و آثار شومش را به تصویر میکشد و به خود مینگرد که با سرعت در مسیر شیطان در حرکت است؛ پشیمان شده و به فکر تغییر مسیر میافتد و همین بازگشت به سوی خدا و تغییر مسیر، توبه است.
مقدمه و زمینه توبه، در آغاز، عنایت و توجه خداست که تفکر و تأمل تایب و در نتیجه بیداری و آگاهی وی را در پی دارد که باید به سوی خدای برگردد. این بازگشتن (توبه) انقلابی مقدس، درونی و سازنده است که باید از دل آغاز شده و در کشور جان به وقوع پیوندد.
وقتی گناهکار از خواب غفلت بر میخیزد، این بیداری لرزه به جان او میاندازد؛ وی را سخت پشیمان میکند؛ دلش میسوزد؛ آتش ندامت در جانش شعله میکشد و این شعلهها فروزان و فروزانتر میشود و همین انقلاب درونی است که دل را آباد میکند، سوزی است که میسازد، دل نورانی میشود و گناهان بخشوده، و معنی رجوع و بازگشت (توبه) همین است.
عالمان و دانشمندان مسلمان از حقیقت توبه تعریفهای گوناگون و زیادی ذکر کردهاند که میتوان آنها را به شرح زیر سامان داد:
بسیاری از متکلمان و فقیهان در تعریف توبه گفتهاند: توبه همان ندامت و پشیمانی است. این نظریه طرفداران زیادی دارد تا آن جا که برخی بر آن ادعای اجماع کردهاند.
آیتالله سید عبدالاعلی سبزواری در این باره چنین میگوید:
«به دلیل اجماع و نص، حقیقت توبه همان پشیمانی است. پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه وآله و سلم ـ در روایتی فرمودند: "در توبه پشیمانی کفایت میکند" به بیان دیگر، این همان بازگشتن و روی کردن قلبی و درونی به سوی خدا پس از ارتکاب گناه است که جز با ندامت و پشیمانی شخص تحقق نمییابد.»38
دلیلهای این دیدگاه: حامیان این دیدگاه به طور عمده به روایاتی ـ همانند روایات زیر ـ استدلال کردهاند.
عن ابی جعفر ـ علیهالسلام ـ : «کفی بالندم توبة.»39
امام باقر ـ علیهالسلام ـ فرمودند: «در توبه، ندامت کافی است.»
«عن ابان بن تغلب قال: سمعت ابا عبدالله ـ علیهالسلام ـ یقول: ما من عبد اذنب ذنباً فندم علیه اِلاّ غفرالله له قبل ان یستغفر ... .»40
ابان بن تغلب میگوید: از امام صادق ـ علیهالسلام ـ شنیدم که فرمود:
«هیچ بندهای نیست که گناه کند، آن گاه پشیمان شود، جز این که خدای وی را میبخشد پیش از آن که طلب آمرزش کند.»
«عن ابی عبدالله ـ علیهالسلام ـ قال: قال امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ : ان الندم علی الشر یدعوا الی ترکه.»41
«امام صادق ـ علیهالسلام ـ از قول امیرالمؤمنین نقل میکند که حضرت فرمود: پشیمانی از گناه انسان را به ترک آن وادار میکند.»
«محمد بن علی بن الحسین قال: «مِنْ الفاظ رسول الله ـ صلیالله علیه و آله وسلم ـ : الندامة توبة.»42
«شیخ صدوق نقل میکند که رسول خدا فرمود: ندامت و پشیمانی، توبه است.»
امام زینالعابدین ـ علیهالسلام ـ فرمودند:
«اللهم! ان یکن الندم من الذنب توبة فانا اندم النادمین.»43
«بار خدایا! اگر پشیمانی از گناه توبه است من از همه پشیمانان پشیمانترم.»
«قال امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ : الندم علی الخطیئة استغفار.»44
علی ـ علیهالسلام ـ فرمود: «پشیمانی بر گناه و خطا، توبه است.»
«الندم علی الذنب یمنع عن معاودته.»45
«پشیمانی بر گناه، مانع بازگشت به آن است.»
«طوبی لکل نادم علی زلّته ... .»46
«خوشا به حال آن که از لغزش خود پشیمان باشد.»
«من ندم فقد تاب.»47
«کسی که پشیمان شده باشد، توبه کرده است.»
و نیز روایات بسیار زیاد دیگر، به ویژه دعاها و نیایشهای ائمه ـ علیهمالسلام ـ تا آن جا که آیتالله محمدتقی آملی پس از نقل سه روایت در این باره میگوید:
«افزون بر اینها مدلول روایات بیشماری این است که توبه همان ندامت است.»48
اگر مقصود این بزرگان از ندامت، پشیمانی صرف و غیرموثر است که بیگمان سخنی گزاف است. پشیمانی تنها، بازگشت درونی به خداوند متعال نیست. اگر کسی از گناه گذشته خود پشیمان است و در عین حال تصمیم بر اصرار و تکرار آن دارد و یا درصدد جبران ویرانیهای برخاسته از گناه نیست، به چنین کسی تایب نتوان گفت و با تأمل در سخنان طرفداران این نظریه، قاطعانه میتوان مدعی شد که اینان صرف ندامت را توبه نمیدانند.
شاهد این مطلب آن که دستهای از اینان، عزم بر ترک گناه را شرط ندامت دانسته و تأکید کردهاند که پشیمانی بدون عزم بر ترک، توبه نیست. اما عزم بر ترک، شرط توبه است و خارج از حقیقت آن و تنها رکن مقوّم توبه همان ندامت است.49
اما این پاسخ، مشکل را حل نمیکند و هنوز طرفداران این نظریه با پرسشهایی مواجهاند که پاسخ قانع کنندهای در سخنانشان یافت نمیشود. یک پرسش آن است که: آیا تصمیم بر جبران گذشته چه جایگاهی در توبه دارد؟ آیا آن هم شرط است یا اصولاً در توبه نقشی ندارد؟
دیگر آن که مراد از این «عزم» بر ترک چیست؟
اگر معنی آن قصد و عزم اختیاری است، لازمهاش این است که کسی که به خود اطمینان ندارد که بتواند گناه را ترک کند، یا میداند که آن را دوباره انجام خواهد داد، چگونه میتواند عزم بر ترک گناه کند؟!
در واقع، چنین کسی از سویی میداند که میخواهد چنین گناهی را انجام ندهد؛ چون معنی عزم این است، و از طرفی میداند که میخواهد آن را در آینده انجام دهد؛ چون در هر حال گناه در قلمرو خواستن و فعل اختیاری است.
به بیان دیگر، یا این اطمینان نداشتن بر ترک گناه و علم به انجام دادن آن منافی با تحقق عزم است و یا دست کم آن را سست میکند، به طوری که عزم موکد (تصمیم قاطع و قوی) حاصل نیاید.
شیخ انصاری ـ قدس سره ـ در این باره چنین میگوید:
«اگر مراد از عزم، اطمینان به این است که دیگر این گناه را مرتکب نمیشود، دلیلی بر اعتبار آن در توبه نیست. افزون بر این که مستلزم این است که توبه کسی که به خود مطمئن نیست که در آینده ترک گناه کند، ممتنع باشد، مانند انسان بداخلاقی که به خود اطمینان ندارد و اگر کسی به او تعرض کند هیچ تضمینی نیست که به طور مکرر به وی ناسزا نگوید و مانند آدم ترسویی که تضمینی بر فرار نکردن او در مصاف با دشمن نیست (در حالی که توبه چنین کسی صحیح و مقبول است). پس اطلاق گفته رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ که در توبه ندامت کافی است و فرمایش امام زینالعابدین، "که اگر توبه پشیمانی است من از همه پشیمانان پشیمانترم" مقیدی ندارد، و اگر مراد از عزم بر ترک گناه اراده و خواستن آن است، گرچه اطمینان به تحقق آن نداشته باشد، که این از پشیمانی جداشدنی نیست و لازمه آن است.»50
فشرده سخن شیخ این است که اگر مراد از «عزم بر ترک گناه در آینده» تنفر و انزجار از گناه است که در نادم حاصل میآید و در نتیجه خود به خود تصمیم میگیرد گناه نکند، این لازمه ندامت است و نیازی نیست به عنوان شرط مطرح شود و اگر معنی عزم این است که شخص از روی اختیار تصمیم بگیرد گناه نکند، طوری که میتواند این تصمیم را نگیرد، دلیلی بر آن در توبه نداریم. افزون بر این که، سبب امتناع توبه کسی است که میداند در آینده گناه میکند و یا اطمینان ندارد آن را ترک کند.
گروهی از متکلمان و فقیهان، حقیقت توبه را به معنی ندامت و عزم بر ترک گناه دانستهاند و از نظرگاه این دسته توبه دو رکن مقوم دارد که ندامت و عزم بر ترک گناه است. این نظریه نیز طرفداران زیادی دارد. غالب متکلمان معتزلی و گروهی از محققان شیعی طرفدار این نظریهاند. فقیه نامدار و متکلم برجسته شیعه، علامه حلی در بیشتر آثار خود این نظر را بر میگزیند.
اشکال این نظریه همان است که در نقد و بررسی تعریف اول از توبه بیان کردیم که اگر عزم اختیاری است، نه دلیلی بر اعتبار آن داریم و نه به لوازم آن میتوانیم پایبند باشیم، و اگر عزم همان اراده و خواست غیراختیاری است که لازمه ندامت است.
علامه حلی در کتاب نهج المسترشدین به این نکته توجه کرده و نوشته است:
«... نبودن عزم بر ترک [گناه] در توبه نشانگر آن است که ندامت واقعی در تائب نبوده است. اگر اشکال شود که ظاهر روایت شریفه این است که عزم بر ترک گناه همانند ندامت جزء حقیقت توبه است، پاسخ این است که در روایت دیگر عزم بر ترک گناه لازمه ندامت است. امام صادق ـ علیهالسلام ـ از امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ نقل میکند: "ان الندم علی الشر یدعو الی ترکه" و از حضرتش نیز نقل است "الندم علی الذنب یمنع عن معاودته".»51
گروهی از عالمان اخلاق، توبه را به آگاهی از زیانهای گناه، حالت پشیمانی و عزم بر ترک گناه در حال و آینده و تدارک گذشته تعریف کردهاند. طلایهدار آنان و مبتکر این طرح، غزالی است.
فشرده نظر وی این است که توبه از سه امر مترتب بر یکدیگر تشکیل شده است که هر یک سبب دیگری است. در آغاز، نور معرفت و ایمان بر قلب انسان میتابد و از آثار ویرانگر گناه آگاه میشود. به دنبال این آگاهی سخت نادم شده و آتش ندامت و پشیمانی در دل وی میافتد. آن گاه عزم جزم میکند تا گذشته را تدارک کرده و در حال و آینده گناه نکند و درصدد انجام اعمال شایسته برآید.
غزالی در کیمیای سعادت چنین میگوید:
«بدان که اول توبه نور معرفت و ایمان است که پدیدار آید، که در آن نور بینند که گناه زهر قاتل است. چون نگاه کند که وی از این زهر بسیار خورده است و به هلاک نزدیک است، به ضرورت، پشیمانی و هراسی در وی پدید آید، چون کسی که بداند زهر خورده است پشیمان شود و بترسد و از پشیمانی انگشت به گلو فرو برد تا قی کند ... همچنین در وی پشیمانی پدیدار آید بر گذشته و آتشی از آتش خوف در میان جان وی افتد که هلاک خویشتن میبیند در این آتش، و شره و شهوت گناه در وی سوخته شود و عزم کند گذشته را تدارک کند ... پس نفس توبه پشیمانی است و اصل وی نور معرفت و ایمان و فروع وی بدل کردن احوال و نقل کردن جمله اندامها از معصیت و مخالفت به اطاعت و موافقت است.»52
بیشتر عالمان اخلاق، همانند فیض کاشانی در محجة البیضاء و حقایق، نراقی در جامع السعادات و فرهیختگانی چونان فخر رازی در تفسیرش و ... این تعریف را پسندیدهاند. آن گاه غزالی میگوید: تعاریف مختلفی از توبه ارایه شده است که یا به امر اول و یا به ندامت و یا به عزم بر ترک نظر دارد و غالباً توبه را به معنی ندامت گرفتهاند که روح و جان توبه همان است، ولی تمام حقیقتش آن نیست، بلکه ندامتی است که از معرفت برخیزد و عزم را ثمر دهد. آن گاه برخی از این تعریفها را نقل میکند، مانند:
«توبه، بدل کردن حرکات نکوهیده است به حرکات ستوده و آن جز به خلوت و خاموشی و حلال خوردن تمام نشود.»
این تعریف از سهل تستری است و در آن بر امر سوم توبه تکیه شده است.
«توبه، گداختن باطن است به سبب گناهان سابق و توبه، آتشی است در دل که اشتعال پذیرد و شکافی است در جگر که التیام نپذیرد.»
در این دو تعریف بر ندامت، نظر دارد.
«توبه، بیرون کشیدن لباس جفا است و گستردن بساط وفا.»
در این تعریف هم بر امر سوم یعنی ترک گناه تأکید شده است.
از این رو، غزالی اختلاف تعریفهای توبه را چنین توجیه میکند که هر کس بُعدی از آن را ملاحظه کرده و به همه آن توجه نکرده است.
سید نعمت الله جزایری ضمن ستودن تعریف غزالی تبیین دیگری از دلیل اختلاف در تعریفهای توبه ارایه میدهد و آن این که بیگمان توبه دارای مراتبی است و هر مرحله از ویژگیهایی برخوردار است که مرتبه دیگر فاقد آن است و خصوصیات هر کدام غیر از دیگری است. از این رو، آنان که به تعریف توبه پرداختهاند، هر کس با توجه به مرحله مورد نظر خودش توبه را تعریف کرده و برای همین است که تعریفها مختلف شده است.
یکی از مطالب مهمی که غزالی نادیده گرفته، همان مقدمه یا امر اول در توبه است. ایشان و پیروانش میگویند: علم به ضرر گناهان، نخستین جزء توبه، و نکته آغاز آن است. ولی واقعیت امر، چیز دیگری است و آن این که توبه با رجوع خدای و عنایت و توجه او آغاز میشود و آیات متعددی بر این امر دلالت دارد. اگر قرار باشد که ما علم به زیانهای گناه را جزء حقیقت توبه بدانیم، باید بیش و پیش از آن به عنایت خدا در این مورد توجه کرده و جایی برای آن باز کنیم.
مفسر بزرگ علامه طباطبایی ـ قدس سره ـ در تفسیر گران سنگ المیزان، به خوبی، این نکته را تبیین کرده است.
آن فرزانه جاوید در این باره چنین میگوید:
«از آن جا که انسان، فینفسه، محتاج است و جز از راه پروردگارش مالک خیر و سعادت خود نیست، برای بازگشت به خدا، به عنایت و کمک خداوند نیازمند است، از این رو برای بازگشت انسان به عبادت و خشوع در برابر خدا توفیق و کمک خدای لازم است و توبه خدای سبحان به بندهاش که مقدم بر توبه بنده است، همین است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: "ثم تاب علیهم لیتوبوا ...".»53
همان طور که بازگشتن به سوی خدا به قبول خداوند از طریق آمرزش گناهان بنده و تطهیر وی محتاج است و این توبه دوم خدای است که پس از توبه انسان است و خدا میفرماید:
«"و اولئک یتوب الله علیهم" پس در هر توبه انسان دو بازگشت و توبه از جانب خدای وجود دارد؛ یکی قبل از توبه بنده و دیگری پس از آن، البته باید توجه داشت که در مقایسه توبه خدا با توبه انسان است که خداوند دو توبه دارد وگرنه اگر توبه خدای را فی نفسه، ملاحظه کنیم یک توبه بیش نیست و آن در هنگام بازگشتن بنده به سوی خداست.»54
آیتالله سید عبدالاعلی سبزواری نیز در این باره سخنی مشابه دارد، آن بزرگوار میگوید:
«از آیات قرآن مستفاد است که آغاز توبه، با توفیق خداست و عادتاً همواره با این عنایت و توفیق هدایت به راه راست است ... .»55
اشکال دیگر این تعریف، این است که چگونگی عزم بر ترک گناه را توضیح نداده است. ظاهر سخنان طرفداران این نظریه این است که عزم بر ترک گناه پس از پشیمانی است و بر آن مترتب است.
در مباحث پیشین، یادآور شدیم که این عزم، لازمه جدانشدنی پشیمانی است؛ از این رو، اگر مقصود از ترتب همان ملازمه است که مانعی ندارد وگرنه این سخن درباره عزم صحیح به نظر نمیرسد.
گروهی از محققان توبه را به معنی «رجوع» دانستهاند که تناسب کامل با معنی لغوی آن دارد. در میان اینان چهرههای برجستهای همانند شیخ انصاری و علامه طباطبایی وجود دارد. علامه طباطبایی در این باره نوشته است:
«توبه به معنی رجوع است و این بازگشت بنده است به سوی خدا به وسیله ندامت و پشیمانی از روی گرداندن از خدا، و بازگشت خدا به انسان است، از این طریق که به وی توفیق توبه عنایت میکند و ما بارها و بارها گفتهایم که هر توبه و بازگشت انسان به خدا دو توبه و بازگشت الهی را در بردارد، یکی پیش از توبه انسان است که همان توفیق خدای سبحان و دیگری پس از آن که آمرزش گناهان و قبول توبه وی است.»56
شیخ انصاری نیز توبه را به معنی رجوع دانسته و نوشته است:
«حقیقت توبه یا بازگشتن به خدای، پس از اعراض از خداوند و یا بازگشتن به راه راست الهی، پس از انحراف از آن است و آن متوقف است بر آگاهی از این نکته که دوری از حضرت حق و انحراف از جاده مستقیم الهی و توجه به خدا، زیانی بس بزرگ و ضرری ویرانگر است که دیگر زیانها در مقایسه با آن هیچ است. پس از این توجه و یقین است که جان انسان پشیمان و دردمند میشود، که گستره شدت و ضعف آن با مرتبه یقینش متناسب است. و از آن به پشیمانی و ندامت تعبیر میشود ... .»57
استاد شهید، مرتضی مطهری، ضمن بیان مقدمه مشروح و سودمندی، توبه را به معنی بازگشت و انقلاب مقدس روحانی و درونی و یا تغییر مسیر معرفی میکند. فشرده نظر آن بزرگوار این است که در جمادات تغییر مسیر نیاز به عامل و نیروی خارجی دارد، یک سنگ، برای تغییر مسیرش، نیازمند پرتاب یا وارد کردن نیرو بر آن است. اما گیاهان و حیوانات استعداد شگفتی دارند و آن تغییر مسیر از درون است و انسان استعداد و زمینه بسیار شگفتانگیزتری دارد و آن قیام علیه خود است. نیروهای درونی انسان میتوانند علیه یکدیگر به پا خیزند و ضمن یک قیام درونی پیروز شده، یا شکست بخورند.
توبه عبارت است از قیام نیروهای روحانی و معنوی انسان، علیه ابعاد شهوانی و نیروهای شیطانی وی، که در دل جای خوش کرده و زمام امور و تدبیر و اداره انسان را به دست گرفته و او را چونان حیوانی بیشاخ و دم درآوردهاند.58
به نظر میرسد این دیدگاه به واقعیت نزدیکتر باشد. ظاهراً مقصود شیخ انصاری، علامه طباطبایی و شهید مطهری و ... این است که این بازگشتن و رجوع به خدای سبحان در قلمرو دل و جان است و این با پشیمانی محقق میشود. در واقع، حقیقت توبه همان بازگشت درونی به خدا یا پشیمانی خاص است به گونهای که بازگشت به خدا برابر آن صدق کند.59
در این فرض، اشکالی بر این نظریه وارد نیست. اما دستهای از آنان که توبه را به معنی رجوع دانستهاند تحلیل دیگری از آن دارند و رجوع را مبهم گذاشته و درباره آن توضیحی ندادهاند.
آیتالله خویی در تنقیح میگوید:
«توبه در لغت به معنی رجوع است و حقیقت شرعیه و متشرعه ندارد، از این رو، حقیقت آن نیز به همین معنی رجوع است؛ رجوع به سوی خدا، اما این رجوع، دو لازمه دارد یکی ندامت و پشیمانی است و دیگری عزم بر ترک گناه.»60
مطالب پیشین به روشنی نادرستی این نظریه را نشان میدهد؛ زیرا اگر مراد از بازگشت به خدا، بازگشت درونی است که ندامت خود آن است و نه لازم آن. و اگر مراد از رجوع، رجوع عملی به سوی خداست، این مسأله نه تنها دلیلی ندارد بلکه دلیل بر رد آن محقق است.
چرا حقیقت توبه بازگشت درونی است؟
توبه به معنی رجوع قلبی است که از آن به «ندامت خاص» میتوان تعبیر کرد؛ ندامتی که عزم بر بازنگشتن به گناه و تدارک گذشته در آن لحاظ شده است.
بیگمان از واجباتی که بر هر تایب و غیرتایبی واجب است همان تدارک گذشته است. مثلاً اگر شخصی دزدی کرده و اینک از آن تایب است، باید در کوتاهترین زمان ممکن مال به سرقت رفته را به صاحبش بازگرداند. حال، این پرسش مطرح است که چرا تدارک جزء توبه نیست؟ پاسخ این است که حقیقت و ماهیت هر چیز ثابت است و تغییرپذیر نیست و اگر چنین امری به عنوان جزء توبه یا شرط آن وارد حقیقت توبه شود در واقع امری متغیر در آن داخل شده است و این عقلاً ممکن نیست؛ زیرا تدارک گذشته در موارد مختلف برحسب شرایط و موقعیتها متفاوت است، که در آینده به تفصیل از آن بحث خواهیم کرد.
اما این که علم به مضرات گناه و آثار تخریبگر آن در حقیقت توبه نیست، دلیلش روشن است؛ زیرا نه بازگشت به خدا و نه ندامت و پشیمانی هیچ کدام بر آن صدق نمیکند، اگرچه بر آن متوقف است، و توقف چیزی بر چیز دیگر، نشانه مقدمیت امر دوم است و به هیچ وجه نمیتواند دلیل عینیت باشد.
ادامه دارد